نامه شماره ۶
 
فروغ فرخزاد
اشعار و نامه های فروغ
 
 

 نامه شماره ۶

 

پرویز محبوب من …
 
بالاخره همان طور که حدس زده بودم پدرم با موضوع نامزدی و حتی عقد با آن شرایطی که
 
مامانم برای کمک به تو پیشنهاد کرده بود مخالفت کرد و در جواب همه ی این ها فقط گفت که
 
تو می توانی هر وقت خدمت وظیفه ات تمام شد و وضع مالیت را در ظرف این مدت مرتب کردی
 
به نزد او مراجعه کنی و او حاضر است به عهد خود وفا کند این برای من خیلی ناگوار است و
 
حتی از نوشتن این مطالب هم در خود احساس یک نو ناراحتی می کنم .
 
پرویز … فکر این که خوشبختی را می خواهند با یک آینه و شمعدان و یک انگشتر که هیچ گاه
 
در زندگی به درد من نخواهد خورد و من جبورم فقط به منظور زینت و تجمل از آنها استفاده کنم
 
معاوضه کنند خیلی رنجم می دهد .
 
من هرگز نمی توانم قبول کنم که ممکن است به وسیله ی یک آینه و شمعدان گران قیمت بر
 
خوشبختی و سعادت یا قدر و قیمت دختری افزود.
 
با تو مخالفت می کنند چون تو نمی توانی مطابق عقیده ی پوچ و رسم مهمل قدیمی عمل
 
کنی و ناچار مجبور هستی مدتی سرگردان بمانی .
 
معنی این مخالفت می دانی چیست ؟ … یعنی اگر تو اندکی بیشتر به طرز فکر و روحیات من
 
آشنایی داشته باشی می توانی درک کنی که این معنی برای من چه قدر تلخ و چه قدر رنج
 
آور است و همین مخالفت کوچک چه قدر مرا نسبت به دنیا و مردمان آن بدبین ساخته …
 
پرویز مهربانم … حتما به یاد داری که منظور من از این خواستگاری چه بود یک شب به تو گفتم
 
که نمی گذارند با تو معاشرت کنم چون نمی دانند که تو از این معاشرت چه منظوری داری و این
 
جریانات بعدی همه و همه روی آن صحبت آن شب من به وجود آمد و من از تو خواستم به پیش
 
پدرم بروی تا من بتوانم آزادانه تو را دوست داشته باشم ولی نمی دانستم که تو با مخالفت او
 
رو به رو می شوی .
 
البته این گناه من است که صبر نکردم تا وضعیت تو مرتب شود . ولی پرویز آیا من می توانستم
 
تو را نبینم . و صدای تو را نشنوم … ؟
 
برای کسی که دوست می دارد و با تمام قلب هم دوست می دارد بزرگترین مصیبت ها این
 
است که او را از دیدن محبوبش منع کنند .
 
من می دانم که تو هرگز خودت را برای ازدواج مهیا نکرده بودی و می دانم که تو را در مقابل
 
پیشنهاد غیر منتظره ای قرار دادند ولی پرویز من … حالا جز صبر کردن چاره نداریم .
 
اما حالا موضوع صورت تازه ای به خود گرفته . یعنی همان طور که منظور اولیه ما بود پدرم قول
 
داده که هر وقت وضع توخوب و مقتضی شد به منظور و پیشنهاد تو جواب موافق دهد .
 
و این همان است که ما می خواستیم و حالا تو می توانی با خیال راحت کار کنی و وسایل
 
زندگی آتیه ات را فراهم سازی .
 
ولی موضوعی که همچنان لاینحل باقی مانده این است که باز هم من نمی توانم تو را ببینم با
 
تو آزادانه معاشرت کنم …
 
پرویز محبوبم … من صبر می کنم … به امید آینده ای که خوشبختی و سعادت ما را در بر دارد
 
درست است که من رنج می برم ولی در ازای این رنج بردن یک عمر در کنار تو خوشبخت زندگی
خواهم کرد .
 
مامانم فقط به من اجازه داده است که برای تو نامه بنویسم شاید تصادفا هم تو را در جایی
 
ملاقات کنم … ولی می دانم که هرگز نخواهم توانست آن طور که آرزو دارم با تو صحبت کنم و از
 
گفته های تو لذت ببرم .
 
تو هم به نامه های من پاسخ بده . خواندن نامه های تو برای من بزرگ ترین شادمانی ها خواهد
 
بود . شاید باور نکنی اگر بگویم یک نامه ای را که از تو دارم روزی چند بار می خوانم و همین
 
نامه ی کوچک ساعتی موجب شادمانی خاطر من می شود .
 
پرویز… من به آینده امیدوارم . تو هم فقط به خاطر این آینده ای که من و تو را در کنار هم
 
خوشبخت می کند کوشش نما هر دو صبر می کنیم این بهترین وسیله ای است که می تواند
 
سعادت ما را در آینده تأمین کند .
 
سعی کن به نامه ی من مفصل تر و شیرین تر جواب بدهی من حالا به این امید دلخوشم که
 
اگر نمی توانم تو را ببینم می توانم نامه های تو را دریافت دارم .
 
تو برای من نامه بنویس شاید این نامه ها اندکی از بار رنج و غم من بکاهد این بهترین وسیله
 
ای است که ما می توانیم به واسطه ی آن مکنونات قلبی مان را آشکار سازیم .
 
با من قدری صمیمی تر باش اگر تو در نامه هایت با من به راستی و از ته قلب صحبت کنی هزار
 
بار بیشتر دوستت خواهم داشت .
 
پرویز محبوبم … اصلا فراموش کن که چنین موضوعی اتفاق افتاده فکر کن که هنوز پیش پدرم
 
نیامده ای درست مثل همان اول … هر دو صبر می کنیم تو کار می کنی من هم درس می
 
خوانم اصلا وقتی خدمت وظیفه ات هم تمام شد باز هم به پیش پدرم بیا … هر وقت توانستی
 
به عقاید پوچ این ها جواب بدهی آن وقت بیا … این بهتر است دو سال چیزی نیست زود می
 
گذرد ولی سعادتی که در پایان دو سال انتظار ما را می کشد خیلی بزرگ و خیلی شیرین
 
است . هر دو به خاطر هدف مشترکی صبر می کنیم .
 
در این مدت من برای تو نامه می نویسم و تو هم جواب می دهی و بدین ترتیب می توانیم باز
 
هم با یکدیگر مهربان و صمیمی باشیم .
 
پرویز محبوبم … دیگر چیزی برای نوشتن ندارم سعادت تو را از خدا می خواهم .
 
 
 
خداحافظ 
فروغ
 
جمعه ۱۳۲۹/۴/۱۳
 
جواب نامه ی مرا به آدرس منزل خودمان نده چون بچه ها می گیرند و باز می کنند روی پکت
 
بنویس خیابان سلیمان خان کوچه ی مظاهری اداره روزنامه سیروس و گوشه ی پات هم یک
 
علامت x بگذار . مطمئن باش مستقیما به دست خودم می رسد . چون پاکت های اداره ی
 
مجله را به خانه ی ما می آورند و کسی هم آن را باز نمی کند و من به آٍسانی می توانم کاغذ
 
تو را دریافت دارم اگر به این ترتیب موافقی جواب بده …
 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : برچسب:, :: 23:7 :: توسط : بی نام

درباره وبلاگ
من از ستاره سوختم لبالب از ستارگان تب شدم چو ماهيان سرخ رنگ ساده دل ستاره چين برکه هاي شب شدم چه دور بود پيش از اين زمين ما به اين کبود غرفه هاي آسمان کنون به گوش من دوباره مي رسد صداي تو
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Forogh-F و آدرس forogh-f.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 30
بازدید دیروز : 10
بازدید هفته : 40
بازدید ماه : 49
بازدید کل : 13151
تعداد مطالب : 26
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->